ارزش عمر و راه هزينه آن، ص: 253
من برای خودم كسی هستم؟ چرا انبيا اوامر خدا را راحت قبول و عمل می كردند؟ چون هيچ كدام بيماریِ «من برای خودم كسی هستم» را نداشتند، همه خود را مملوك يك مالك می دانستند، به عبارت ساده تر: همه خود را كارگر يك كارفرما، يك سرمايه دار غنیّ، عظيم و بی نهايتی چون خدا می دانستند و در اين كارگری نيز می دانستند كه بنای عظيم انسانيت را با مصالحی كه قواعد تربيت است، می سازند. از اين كارگری لذت می بردند، چون عناصر ساختن ارزش بود. كار را ارزش می ديدند. عناصر ارزشی را می گرفتند و با بدن، نفس و عقل به كار می بستند و در نهايت از بچه متولد شده از مادر، مانند حضرت ابراهيم، يوسف، موسای كليم الله و مسيح عليهم السلام درست می شد. اين را می ديدند و می دانستند، پس چرا نسازند؟ چرا بايد وارد بيدار و بينا وارد كار نشوند؟ زحمتی نيز حس نمی كردند.
اتصال به حق با بصيرت
انبيا عليهم السلام اين معنا را می ديدند كه كانال تكاليف، اوامر خدا و ترك نواهی را بايد عبور كنند تا فرزند آنها در پايان كار، طلای بيست و چهار عيار از كار در بيايد، مانند حضرت ابراهيم، يوسف و بقيه انبيا عليهم السلام. اين همه دلسوزی برای مردم می كردند، می دانستند مردم با پيمودن راه ضلالت، همه چيزشان به لجن كشيده می شود. اين را هم می ديدند و هم می دانستند. هيچ وقت فريفته زندگی پر زرق و برق منحرفان نمی شدند و آرزوی آن زندگی ها را نمی كردند، بلكه آن زندگی ها را لعنت می كردند.
قرآن مجيد اسم اين ديد را «بصيرت» گذاشته است:
«قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي» «1»
حبيب من! به مردم بگو: راه من اين است؛ شما را دعوت می كنم به اين كه به
______________________________ (1)- يوسف (12): 108؛ «بگو: اين طريقه و راه من است كه من و هر كس پيرو من است بر پايه بصيرت و بينايی به سوی خدا دعوت می كنيم.»