فارسی
چهارشنبه 23 آبان 1403 - الاربعاء 10 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ارزش عمر و راه هزينه آن، ص: 213

شكايت شاگرد امام صادق عليه السلام از فقر

جريان شاگردی را كه به خانه عالمی رفت، ذكر كنم. كه شاگرد خوب و شنويی است.

اين شاگرد تنگدست شده بود، مشكل اقتصادی داشت و رنج می برد. گفت:

بايد بروم و از عالم بپرسم كه چه كنم تا مرا راهنمايی كند. به محضر وجود مبارك امام صادق عليه السلام، عالم و بصير، بينا و دانا آمد و درد خويش را برای ايشان گفت: يابن رسول الله! اين گونه فقر پيش آمده، زندگی من نمی چرخد، تنگدست و فقيرم، عيال وارم، به نظر شما چه كنم؟

حضرت نفرمودند: برو! دعا می كنم تا حل شود، چون دعا كه در همه جا كليد حل مشكل نيست. بلكه فرمودند: در بازار مدينه مغازه خالی پيدا می شود؟ گفت:

شايد، يابن رسول الله! فرمود: برو مغازه ای اجاره كن كه روز به روز نخواهی اجاره بدهی، افرادی با محبت هستند، مغازه را بگير و بگو: شش ماه ديگر اجاره اش را می دهم.

گفت: هيچ چيزی برای فروش ندارم. فرمود: كوزه آبی درون مغازه بگذار و منتظر باش! بالاخره كسی می آيد، می گويد من تشنه ام، از كوزه تو آبی می خورد و بالاخره سر رشته ای باز می شود.

گفت: چشم، يابن رسول الله! ما شاگرديم و شما استاد و راهنمای ما. رفت يك مغازه خالی گرفت و درب آن را باز كرد. كوزه آبی گذاشت و نشست. چند روز تا غروب هيچ كس نيامد، اما تكان نخورد. گفت: امام مرا راهنمايی كرده است، حتماً چيزی بوده، من بايد باشم تا ببينم چه می شود.

روزی قافله تجارتیِ بزرگی از مصر می آمد كه جنس های خوب، پارچه، ظرف، ابزار، جنس های لوكس داشتند. اين ها نمی توانستند اين جنس های به اين پرقيمتی




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^