ارزش عمر و راه هزينه آن، ص: 341
امام عليه السلام مطالبی را با او در ميان گذاشتند كه آنها مفصل است. «1» اما عمده اين است كه:
ما طلبه ها در ادبيات عرب بابی را می خوانيم تحت عنوان «باب الاضافة» كه در اين باب، اگر اسم نكره را «الف و لام» دار كنيد، معرفه می شود. اين راهی برای معرفه كردن نكره است. يا اسم نكره ای را به معرفه ای اضافه می كنيم تا معرفه شود، اما هيچ وقت دو معرفه را به يكديگر اضافه نمی كنيم.
ولی اميرالمؤمنين عليه السلام اين كار را كردند؛ فرمودند: «حجرُ الخَيرِ» «2» حجر اسم علَم و معرفه بوده است، «الخير» نيز كلمه «الف و لام» دار و معرفه بود، امام اين معرفه را به آن معرفه اضافه كردند. معنی آن اين می شود: ای حجری كه تبديل به خير شده ای. يعنی ديگر دو نفر و دو حقيقت در كار نيست كه بگويم حجر و خير.
امام فرمود: ای خود خير. اين چنين شخصی، چه شرّی می تواند داشته باشد؟
جايی برای شرّ نگذاشته است.
در امان ماندن اهل خير از ضلالت
او آغوش خويش را برای پذيرفتن هر خيری از جانب خدا، انبيا، قرآن و ارزش ها باز كرده است. او از خير پر شده است. ديگر چه كسی می تواند او را فريب بدهد؟ نور محض، علم، بصيرت و خود خير را كه نمی شود فريب داد.
قوی ترين محلی كه می شد فريب بدهد، هفت سال در كاخ مصر بود، در هفت ثانيه می توانست حضرت يوسف عليه السلام را فريب بدهد، اما مگر می شود روشنايی و دانش را فريب داد؟
مگر تمام بنی اميه می توانند حجر را فريب بدهند؟ شما بعضی ها را می بينيد كه در مقابل يك عكس، صاحب عكس، تار مو و چشم زيبا به زانو درمی آيند، دل و دين را می فروشند، همه ارزش ها را به باد می دهند، بی دين می شوند. شخص
______________________________ (1)- بحار الأنوار: 42/ 290، باب 127؛ «قال محمد ابن الحنفية رضي الله عنه وبتنا ليلة عشرين من شهر رمضان مع أبي و قد نزل السم إلی قدميه و كان يصلي تلك الليلة من جلوس و لم يزل يوصينا بوصاياه و يعزينا عن نفسه و يخبرنا بأمره و تبيانه إلی حين طلوع الفجر فلما أصبح استأذن الناس عليه فأذن لهم بالدخول فدخلوا عليه و أقبلوا يسلمون عليه و هو يرد عليهم السلام ثم قال أيها الناس سألوني قبل أن تفقدوني و خففوا سؤالكم لمصيبة إمامكم قال فبكی الناس عند ذلك بكاء شديدا و أشفقوا أن يسألوه تخفيفا عنه فقام إليه حجر بن عدي الطائي و قال: فيا أسفي علی المولی التقي أبو الأطهار حيدرة الزكي قتله كافر حنث زنيم لعين فاسق نغل شقي فيلعن ربنا من حاد عنكم و يبرأ منكم لعنا وبي لأنكم بيوم الحشر ذخري وأنتم عترة الهادي النبي فلما بصر به و سمع شعره قال له كيف لي بك إذا دعيت إلی البراءة مني فما عساك أن تقول فقال و الله يا أمير المؤمنين لو قطعت بالسيف إربا إربا و أضرم لي النار و ألقيت فيها لأثرت ذلك علی البراءة منك فقال وفقت لكل خير يا حجر جزاك الله خيرا عن أهل بيت نبيك.»
(2)- وقعة صفين: 243؛ شرح نهج البلاغه: 5/ 195.