فارسی
سه شنبه 02 مرداد 1403 - الثلاثاء 15 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقل: محرم راز ملكوت، ص: 441

ناگهان در حضور وی در كلاس وقفه ای دو سه روزه ايجاد شد و سپس باز به كلاس آمد و به من گفت: آقای شيخ، شما مسلمانی؟ گفتم: لباس، قيافه، و درسم نشان می دهد كه مسلمان هستم. گفت: اگر مسلمانی، چرا وقتی من سه روز نبودم، جستجو نكردی مرا پيدا كنی؟ مسلمان نبايد از رفيق و همسايه و همشهری خود بی خبر باشد. گفتم: مرا ببخش، اشتباه كردم. گفت: اگر می خواهی ببخشمت، مرا به صرف غذا به خانه ات دعوت كن؛ زيرا وقتی يك لقمه از غذايت بخورم، رابطه مان نزديك تر می شود، آن موقع می بخشمت. گفتم: فردا بيا. گفت: از بيرون چيزی تهيه نكن، همان را كه داری بياور بخورم. در نجف، فقط يك اتاق داشتم كه پرده ای در ميان آن كشيده بودم؛ همسرم پشت پرده بود و خودم طرف ديگر آن به سر می بردم. اگر قرار بود غريبه ای بيايد، به همسرم می گفتم ميهمان دارم؛ ولی اين بار فراموش كردم. روز بعد، وقتی درس تمام شد، به پينه دوز گفتم: منتظر شما هستم. گفت: نمازم را در حرم امير المؤمنين می خوانم و می آيم. از قضا، وقتی به خانه آمدم، همسرم گفت: غير از يك مقدار نان خشك يزدی، هيچ چيز نداريم. در نتيجه، چون پنج ريال پيش من امانت بود، دو ريال آن را برداشتم و كباب كوبيده خريدم و با خود گفتم: وقتی پول برايم رسيد، دو ريال را برمی گردانم. پينه دوز بعد از اقامه نماز ظهر و عصر آمد و بر سر سفره نشست. ديدم نان خشك می خورد، گفتم: آقا، كباب سرد می شود. گفت: اين كباب به ازای پول امانت تهيه شده است، بنابراين، به درد من نمی خورد؛ شكم من جای اين غذاها را ندارد.

آيا افراد معمولی می توانند ماهيت لقمه ها را تشخيص بدهند يا اين كه لقمه را در مزه آن می يابند: هرچه خوشمزه تر باشد آن را بهتر می خورند؟




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^