عقل: محرم راز ملكوت، ص: 26
ارزش و شخصيت مانند اين دختر نيست؛ پس در مقام نامگذاری اش گفت: البته من نامش را «مريم» نهادم، و او و فرزندانش را از خطرات مهلك و وسوسه های بنيان برانداز شيطان رانده شده به پناه تو می آورم.
همين قسمت آيه چقدر مطلب در خود جای داده است! خداوند می گويد: اين خانم به درگاه من دعا كرد و گفت: خدايا، عهد می كنم، نذر می كنم، تعهد می كنم كه فرزندی را كه در شكم خود دارم، از خدمت به خودم و خانواده ام آزاد كنم تا اين فرزند فقط و فقط در راه خدمت به تو قرار بگيرد:
«رب إنی نذرت لك ما فی بطنی محررا».
خدايا، نذر كردم كاری به كار اين بچه نداشته باشم و وقت او را در خدمت خانه و خانواده ام هدر نكنم، بلكه او را به تو واگذار كنم تا خدمتگزار دين تو باشد و خدمتگزار بيت المقدس شود؛ اين نذر و عهد من است، اما خدايا، اين كار من زمانی ارزش پيدا می كند كه آن را از من بپذيری:
«فتقبل منی».
خدايا، اين فرزند را به تو واگذار كردم. تو هم از من قبول فرما.
در اين قسمت از آيه، توحيد و عشق به عبادت خدا موج می زند. در حقيقت، او به خدا می گويد: من اين كار را برای رضايت تو انجام می دهم، تو هم آن را از من بپذير!
«فلما وضعتها قالت رب إنی وضعتها أنثی».
وقتی بچه به دنيا آمد و او دانست كه فرزندش دختر است گفت:
خدايا، من همه آرزويم اين بود كه اين بچه پسر باشد تا او را در راه تو قرار دهم، اما فرزندم دختر است، حال چه كنم؟ خداوند می فرمايد:
«قالت رب إنی وضعتها أنثی و اللّه أعلم بما وضعت و ليس الذكر كالانثی».
خودم اين بچه را دختر قرار دادم. می دانستم اين بچه دختر است و دختر