فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تواضع و آثار آن، ص: 412

طهماسب نامه مقدس را كه می بيند می بوسد و روی چشم می گذارد، می گويد: كفن مرا بياوريد. نامه مقدّس را در كفن می گذارد، بعد از مردن هنگامی كه فرشتگان خدا سراغ من آمدند، به آنها می گويم مقدّس اردبيلی مرا مورد محبّت قرار داده است، شما هم به من محبّت كنيد. چنين شخصيتی بوده است. شاهان دنيا به هر حقّی لگد می زدند. اكثر صندلی داران عالم به هر حقّی لگد می زدند. شما بايد وجهه مقدّس را از نظر عظمت با اين كار شاه طهماسب عنايت بفرماييد.

گرفتار نزد مقدس اردبيلی می آيد و می گويد: گره كار من در دست شاه عباس است، بايد از من گذشت كند. گره كار من، به گذشت شاه عباس بستگی دارد، مقدّس اردبيلی به شاه عباس می نويسد: «بانی ملك عارتی، عباس» يعنی حكومتی كه در دست تو است، امانت است، همين روزها ملك الموت پيدا می شود و جان تو را می گيرد.

«صاحب نامه اگر قبلًا ظالم بوده اكنون خود را مظلوم نشان داد، مشكل اين شخص را حل كن، بنده شاه ولايت احمد اردبيلی».

اين نامه را برای شاه عباس آوردند، هنگامی كه شاه عباس نامه را ديد، در جواب به مقدّس اردبيلی نوشت، فرمان شما را روی چشم نهادم، و به آن عمل كردم، «كلب آستان علی عباس».

تواضع مقدس اردبيلی

زائری به نجف آمده بود، می خواست به حرم اميرالمؤمنين عليه السلام برود، بقچه لباس های كثيف در دست او بود، مقدس اردبيلی را می بيند، خيال می كند كه كارگر است، به ايشان گفت: كار می كنی؟ مقدس اردبيلی می فرمايد: بله، آن مرد گفت:

لباس های مرا بگير، و خوب برای من بشور، هر چه مزد تو شد پرداخت می كنم.

مقدس گفت: چشم.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^