فارسی
جمعه 09 شهريور 1403 - الجمعة 23 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقل: محرم راز ملكوت، ص: 396

حد خوبی خود با خوبان آشنايند و به اندازه معرفت خود توشه هايی از خوبی آنان برمی گيرند: كند همجنس با همجنس پرواز.

سلامی كردم و گفتم: حاضريد با من سخن بگوييد؟ بی كلام بر من نظری افكند و از نگاهش دانستم كه پاسخش منفی نيست. از سنين عمرش پرسيدم، گفت: در آستانه نود. گفتم: از نتيجه عمرتان برايم می گوييد؟ گفت: فقط چيزهايی. (منظورش اين بود كه ديگر هيچ مپرس! امروز حاجتت را برآورده می كنم، همان برايت بس باشد).

بعد ادامه داد: اصالتا اهل كويرم؛ دهی بين نائين و اصفهان. از روزی كه به دنيا آمدم والدينم عشق خدا و انبيا و عالمان شيعه را در نهاد من كاشتند. در دوره كودكی ام عالمی را شناختم كه از راهی دور می آمد و شب های ماه رمضان و دهه عاشورا برای ما درس دين می گفت. من پای منبر آن عالم، ديندار شدم. برنامه ای برای خودم مقرر كرده بودم. بدين ترتيب كه هر روز بعد از نماز صبح به گورستان می رفتم و بر مردگان روستا فاتحه می خواندم. سپس، نگاهی به قبرها می كردم و درس می گرفتم كه ما هم اين جا ماندنی نيستيم و مال و مقام و هوس هامان هم ماندنی نيست. عاقبت ما می مانيم و اين گور. صبح ها، روحم از اين تأملات لذت می برد و سبكبار می شدم.

در آن ايام، خانی در منطقه ما زندگی می كرد كه 7- 8 پارچه آبادی را غارت می كرد و زراعت و احشام مردم از دست او در امان نبود. دستش نيز با ژاندارم های اواخر عهد قاجاريه در يك پياله بود و مردم توان ايستادگی در برابر زورگويی های او را نداشتند.

غروب يك روز كه من گوسفندها را از صحرا برمی گرداندم، مردم ده را بسيار شاكر و شادمان ديدم. از پدرم پرسيدم: چه اتفاقی افتاده؟ گفت:

خان مرده است و پيكرش را آورده اند دفن كنند.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^