فارسی
يكشنبه 09 ارديبهشت 1403 - الاحد 18 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عرفان در سوره يوسف، ص: 194

غلام كنعانی شده ای، كسی كه معلوم نيست از كجا در اين مملكت آورده اند،

«بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ» «1»

فروختند. خدا در قرآن می فرمايد: مرتب زليخا را سرزنش كرده، به شخصيتش هجوم كردند. تمام زنان درباری و پولدار اطراف را به سالنی دعوت كرد، ميوه گذاشت و كارد تيزی نيز به دست آنان داد. دو دربِ سالن را باز كرد. به حضرت يوسف عليه السلام گفت: از اين در بيا و از آن در برو.

حضرت يوسف عليه السلام فقط آمد رد شد و رفت، اما خدا در قرآن می فرمايد: زنان به جای بريدن ميوه داشتند دست خود را می بريدند و نمی فهميدند؛ «2» يعنی چنان مسحور اين جمال شده بودند كه از حواس خود درآمده بودند و نمی فهميدند كه كارد دارد دست آنها را می برد. اين جمال انسان، اين گونه آنان را متحير، واله و مدهوش كرد. حضرت يوسف عليه السلام نقاشی بود، برو نقاش را ببين كه چه خبر است.

تلاش و نتيجه آن

اما زحمات منافقين:

«و قربة المنافق فی دركة الشقاوة و المطبوع عليها اللعنة»

«قربة» يعنی طاعت، عبادت، نماز و روزه، به لباس خوبان درآمدن و خود را پنهان كردن. اين ها خيلی هزينه ندارد. تمام زحمات منافقين در پست ترين و بی ارزش ترين مرحله است. خدا مهر لعنت خود را به آنها زده است.

______________________________
(1)- يوسف (12): 20؛ «او را به بهايی ناچيز، درهمی چند فروختند.»

(2)- «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ » «يوسف: 31».




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^