فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عرفان در سوره يوسف، ص: 122

محروميت از مغفرت

جنازه ای را به كنار مسجد آوردند، صاحب جنازه شخص بزرگواری بود. رسول خدا صلی الله عليه و آله او را قبول داشتند. در جنگ ها خوب شركت كرده بود. گفتند: يا رسول الله! فلانی مرد. بياييد نماز او را بخوانيد تا او را ببريم دفن كنيم. حضرت فرمودند:

چرا مرد؟ گفتند: آقا! خود شما ايشان را با چند نفر به سرپرستی اميرالمؤمنين عليه السلام فرستاديد، تا ظهر معطّل شد، كسی يك ظرف غذا برای آنان آورد، اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اين غذا مسموم است، نخوريد، ضرر دارد. اين شخص گفت: يا علی! جايی شد كه تو دخالت نكنی؟ غذا به اين پاكيزگی، چرا مسموم باشد؟ ما گرسنه ايم، نمی توانيم تا وقتی كه به مدينه برگرديم، صبر كنيم.

مقداری از غذا را خورد و بعد از مدتی مرد.

حضرت صلی الله عليه و آله فرمودند: من بر او نماز نمی خوانم. پرسيدند: چرا؟ فرمود: كسی كه علی عليه السلام را دلگير كند، تمام درهای رحمت خدا به روی او بسته است. من چگونه بر او نماز بخوانم؟ بگويم:

«اللهم اغفر لهذا الميّت»

بر او درهای مغفرت بسته شده است. گفتند: حال بايد چه كار كنيم؟ فرمودند:

علی عليه السلام را پيدا كنيد تا بيايد. پيغمبر صلی الله عليه و آله از خود نظر نداد. نگفت: من نماز را می خوانم و بعداً علی عليه السلام را راضی می كنم. پيغمبر صلی الله عليه و آله ادبِ محض است.

اميرالمؤمنين عليه السلام را پيدا كردند و ايشان آمدند. فرمود: علی جان! از اين ميّت دلگير شده ای؟ عرض كرد: با من برخورد بدی كرد. فرمودند: علی جان! اكنون كه مرده است، خدا به خاطر دلگيری تو، تمام درهای رحمت را به روی او بسته است.

مهر، محبت و سلامت نفس را ببينيد. حضرت علی عليه السلام عرض كردند: آقا! من




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^