عرفان در سوره يوسف، ص: 124
بگو به شهر برويد، هر چه می خواهيد بكاريد و با زحمت به دست بياوريد و بخوريد. من ديگر كاری به شما بی ادبان ندارم. اين داستان در آخر سوره مائده نيز آمده است:
منقطع شد خوان و ناز از آسمان |
ماند رنج زرع و بيل و داس مان |
|
باز عيسی چون شفاعت كرد، حق |
خوان فرستاد و غنيمت در طبق |
|
باز گستاخان ادب بگذاشتند |
چون گدايان زلّه ها برداشتند «1» |
|
«زلّه»؛ يعنی لقمه معمولی را از سفره ديگران به پستی برداشتن. سفره را خدا پهن كرده است، كجا می رويد؟
لابه كرد عيسی ايشان را كه اين |
دائم است و كم نگردد از زمين «2» |
|
بی تربيت ها! نمك خدا را زمين گذاشته، به سراغ نمك دشمن می رويد؟
بد گمانی كردن و حرص آوری |
كفر باشد پيش خوان مهتری «3» |
|
ناسپاسی و طغيان، عامل محروميت
اگر كسی بر سر اين سفره ناسپاسی كند و دچار بيماری طغيانِ شهوت شود، محروم می شود. اگر بر سر اين سفره دست از دست پيغمبر صلی الله عليه و آله بردارد، دستش در دست ابوجهل می افتد. اگر از علی عليه السلام دست بردارد، گرفتار معاويه می شود.
مائده از آسمان در می رسيد |
بی شری و بيع و بی گفت و شنيد |
|
هر چه بر تو آيد از ظلمات و غم |
آن ز بی باكیّ و گستاخیّ است هم |
|
______________________________
(1)- مثنوی مولوی.
(2)- مثنوی مولوی.
(3)- مثنوی مولوی.