فارسی
يكشنبه 09 ارديبهشت 1403 - الاحد 18 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عرفان در سوره يوسف، ص: 313

الله حاج شيخ علی اكبر الهيان «1» نام داشت. خدا می داند نسبت به درون گرايی، اين مرد در چه افقی بود. خيلی كم دعوت كسی را قبول می كرد. دعوتی را قبول می كرد، كه ساده ترين سفره ها را می انداختند سينی گوشت با نان را روی سفره گذاشته بودند، ايشان «بسم الله» را گفت، تكه نانی برداشت و دست خود را طرف گوشت دراز كرد، بعد نان را انداخت و نخورد. گفتند: چرا نمی خوريد؟ گفت: از لای گوشت صدا بلند شد: اكبر! ذبح شرعی نشده است، حرام است، نخور.

جان گرفتن ملك الموت از كافر

در تفسير «روح البيان» ديدم كه شاهدان و حاضران در محضر الهی بيان كرده اند كه پروردگار، ملك الموت را مأمور گرفتن جان سلطان كردند. «2» آن روز سلطان گفت: می خواهم به گردش بروم. بهترين لباس و مركب بياوريد. انواع لباس و اسب را آوردند تا يكی را پسنديد. با غرور و تكبر سوار شد. خيال می كرد مالك عالم است.

______________________________
(1)- شرح حال آيت اللّه شيخ علی اكبر الهيان در كتاب ارزش عمر و راه هزينه آن جلسه 16 آمده است.)

(2)- تفسير روح البيان: 9/ 345 سورة المنافقون (63): آيه 11؛ الغزالي رحمه اللّه عن عبد اللّه المزني انه قال: جمع رجل من بنی إسرائيل مالا كثيرا فلما أشرف علی الموت قال لبنيه ائتوني بأصناف أموالی فأتی بشي ء كثير من الخيل و الإبل و الدقيق و غيره فلما نظر إليها بكی عليها تحسرا فرأه ملك الموت و هو يبكی فقال ما يبكيك فو الذي خولك ما خولك ما أنا بخارج من منزلك حتی أفرق بين روحك و بدنك قال فالمهلة حتی أفرقها قال هيهات انقطع عنك المهلة فهلا كان ذلك قبل حضور أجلك فقبض روحه قال السلطان ولد قدس سره:

بگذار جهان را كه جهان آن تو نيست

وين دم كه همی زنی بفرمان تو نيست

گر مال جهان جمع كنی شاد مشو

ور تكيه بجان كنی جان آن تو نيست




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^