عرفان در سوره يوسف، ص: 314
خدا نكند كسی خيالاتی شود. مؤمن خيالاتی نمی شود. علی عليه السلام در اوج ايمان می فرمود:
«أنا عبدك الضعيف الذليل المسكين المستكين» «1» كسی به حضرت عليه السلام عرض كرد: دوست دارم با شما رفيق شوم. حضرت فرمودند: به شرط اين كه از من تعريف نكنيد؛ «2» چون هر چه تعريف هست، برای خداست، نه من.
با آن غرور و كبر حركت كرد. وسط راه ديد كسی آمد و دهنه اسب را گرفت. داد كشيد: تو كه هستی؟ كنار برو. گفت: صدايت را پايين بياور. دهنه اسب را رها نمی كنم. كاری دارم. گفت: بگو. گفت: سر خود را پايين بياور، زير گوشت بگويم.
اعلی حضرت سر را پايين آورد. آهسته گفت: من مأمور حضرت حق، ملك الموت هستم. عمر تو تمام است. بند از بندش گسيخت. گفت: مهلت بده برگردم، يكبار ديگر خانواده ام را ببينم و خداحافظی كنم و كارهايم را درست كنم. گفت: هيچ مهلتی نيست. دوزخ منتظر است. جان او را گرفت. ديدند از بالای اسب افتاد.
رفاقت عميق خدا با مؤمنان
خطاب رسيد: ای ملك الموت! رفيق من نيز عمرش تمام شده است. چقدر خوب است كه يك بار به كسی بگويد: رفيقم. در دعای جوشن كبير آمده است: «يا رفيقَ من لا رفيقَ له» «3»
______________________________ (1)- مصباح المتهجد: 847، دعا آخر و هو دعا الخضر عليه السلام (دعای كميل).
(2)- تحف العقول: 104، آدابه عليه السلام لأصحابه و هي أربعمائة باب؛ «لا تجالسوا لنا عائبا و لا تمدحونا معلنين عند عدونا فتظهروا حبنا و تذلوا أنفسكم عند سلطانكم الزموا الصدق فإنه منجاة ارغبوا فيما عند الله.»
تحف العقول: 10؛ «لِلْمُرَائِي ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ يَنْشَطُ إِذَا كَانَ عِنْدَ النَّاسِ وَ يَكْسَلُ إِذَا كَانَ وَحْدَهُ وَ يُحِبُّ أَنْ يُحْمَدَ فِي جَمِيعِ الْأُمُور.»
(3)- المصباح للكفعمي: 353، الفصل الثاني و الثلاثون في الأسماء، دعای جوشن كبير؛ «يا رافد من استرفده يا راعي من استرعاه يا ركن من لا ركن له يا رفيق من لا رفيق له يا رائش كل قانع يا راد ما قد فات يا رامي أصحاب الفيل بالسجيل يا رابط علی قلوب أهل الكهف بقدرته يا راج الأرض بعظمته يا رغبة العابدين يا رجاء المتوكلين أن تصلي علی محمد و آله و افعل بي و بجميع المؤمنين ما أنت أهله يا أرحم الراحمين.»
