عرفان در سوره يوسف، ص: 125
هر كه بی باكی كند در راه دوست |
رهزن مردم شد و نامرد اوست |
|
از ادب بر نور گشتست اين فلك |
وز ادب معصوم و پاك آمد ملك |
|
بد ز گستاخی كسوفِ آفتاب |
شد عزازيلی ز جرأت ردّ باب «1» |
|
بی ادبی شيطان در برابر خدا
وقتی به ابليس گفتند: به آدم سجده كن، سجده نكرد. به او می گويند:
«قالَ ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ» «2»
چه چيزی باعث شد كه سجده نكردی؟ سركشی كرد و گفت:
«خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» «3»
به او گفتند: بيرون برو.
«قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ* وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلی يَوْمِ الدِّينِ» «4»
برای من طغيان و سركشی می كنی؟ برای خالق خود و وجود مقدسی كه از مادر به تو مهربان تر است؟
هر كه بی باكی كند اندر طريق |
او شود در وادی حيرت غريق «5» |
|
بيماری ها، عامل محروميت ها هستند.
______________________________
(1)- مثنوی مولوی.
(2)- اعراف (7): 12؛ «خدا فرمود: هنگامی كه تو را امر كردم، چه چيز تو را مانع شد كه سجده نكردی؟»
(3)- اعراف (7): 12؛ «گفت: من از او بهترم، مرا از آتش پديد آورده ای و او را از گِل آفريدی.»
(4)- اعراف (7): 13- 14؛ «خدا فرمود: از اين جايگاه و منزلتت [كه عرصه فروتنی و فرمانبرداری است ] فرود آی؛ زيرا تو را نرسد كه در اين جايگاه بلند، بزرگ منشی كنی پس بيرون شو كه قطعاً از خوارشدگانی.»
(5)- مولوی.