فارسی
شنبه 06 مرداد 1403 - السبت 19 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عرفان در سوره يوسف، ص: 378

كيست، من اين گونه نمی گفتم.

موسيا ايمان برِ من عرضه كن

كودكم من بر دهانم نِه سخُن

موسيا ايمان مرا بر ياد ده

ای خدا يا جان من بر باد ده

موسی او را يك سخن تعليم كرد

آن بگفت و جان به حق تسليم كرد

ای نراقی هان و هان تا چند صبر

يادگير ايمان خود زان پير گبر

گرچه گفتار تو ايمان پرور است

اين سخن هايت همه نغز تر است

ليك زايمان تو دارد عار و ننگ

كافر بتخانه ترسای فرنگ «1»

نراقی خود را نصيحت می كند: اين چه مسلمانيی است كه تو داری، كه گبر و بت خانه ای از تو عار دارند.

عشق آمد و از هستی خود بی خبرم كرد

ديوانه بُدم عشق تو ديوانه ترم كرد

وصل تو ز فردوس مرا كرد حكايت

شب های فراق تو ز دوزخ خبرم كرد

من خوردم اگر آنچه خدا نهی از آن كرد

اين معصيتی بُد كه اول پدرم كرد

صيّاد گرم در قفس انداخت ننالم

فرياد از آن است كه بی بال و پرم كرد

گفتی كه تو را يار طلب كرده صفايی

اين است اگر هست كه آه سحرم كرد «2»

برای نماز خواندن بچه يك هزاری به او بده و بگو، اين مال نمازت نيست، اين به خاطر اين است كه دلم را شاد كردی، مزد نمازت را او بايد بدهد. اما بابا يادت باشد كه اگر رابطه مان با او برقرار نشود، اين نعمتها كم می شود.

اگر امشب كسی بيايد پای منبر، حرف های خدا و اهل بيت را گوش بدهد، خوب دقت كند، زن هم ندارد و بچه هم ندارد، وارث هم ندارد، فقط گوش بدهد،

______________________________
(1)- ملا احمد نراقی.

(2)- صفايی.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^