فارسی
چهارشنبه 07 شهريور 1403 - الاربعاء 21 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عرفان در سوره يوسف، ص: 143

را خود خدا می گيرد و نزد هيچ فرشته ای نمی گذارد. اگر در قيامت به دوزخ محكوم شويد و می خواهند شما را به جهنم ببرند، خدا می فرمايد: او چيزی نزد من دارد كه باعث نجات است و آن اين است كه يك بار، قطره اشكی از روی صدق و راستی گريه كرد.

ايشان به من گفت: شب چهارشنبه ای با چند نفر از شاگردان خصوصی استاد، مرحوم قاضی با ايشان همراه شديم و به مسجد كوفه رفتيم. هنوز برق به نجف نياورده بودند.

عبادات و ذكرهايی كه استاد به ما ياد داده بود را انجام داديم. بعضی ها كارشان تمام بود و بعضی ها هنوز اواخر كارشان بود. چراغ معمولی قديمی كه چراغ موشی می گفتند در انتهای مسجد روشن بود و نور كمی در صحن بود. مار جعفری زهرداری، نمی دانيم از كجا وارد مسجد شد.

ما با ديدن مار، وحشت زده به كناری آمديم. آنهايی كه اعمالشان تمام نشده بود، نزديك بود با ديدن مار، از ترس كار را قطع كنند. اما استاد آرام به مار گفت: «مت» بمير! مار نيز خشك شد و مرد. بعد ايشان گوشه ای نشست و بقيه اعمال را تمام كرد و فرمود: برويم.

گفت: پشت سرش راه افتاديم. يكی از ما شكّ كرد. با خود گفت: بروم ببينم واقعاً مار مرده است يا نه. رفت و برگشت. استاد گفت: من راست گفتم بمير. دروغ نگفتم.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^