عرفان در سوره يوسف، ص: 77
او در مسجدی كار می كرد و در آن سنّ پيری بالای هفتاد سال، مانند يك جوان كار می كرد. می گفت: من هشت ساله بود، تب گرفتم، طبيعتاً طبق مسائل الهی، كسی كه بيمار می شود، دستور دارد كه به طبيب مراجعه كند.
می گفت: پدرم به من خيلی علاقه مند بود، مرا چند جا نزد دكتر برد، اما تبم قطع نشد. نگران مرگم شد؛ چون واقعاً داشتم از دست می رفتم. به او آدرس شخص اهل حال و اهل نفسی را دادند، پدرم مرا نزد او برد، گفت: اگر بايد بميرد، من تسليم حق هستم، اما اگر نبايد بميرد، برای تب او كاری كن.
می گفت: آرام به من نگاه كرد و گفت: ای تب! رابطه ات را با اين بدن تا آخر قطع كن. من شصت و شش سال است كه تب نكردم. اين اجازه را به پاكان داده اند؛ يعنی اگر شما نيز اين راه را سير كنيد، اين اجازه به صورت ملكوتی برای شما نيز صادر می شود.
مرده زنده كردن نفوس قويه
آيات مربوط به حضرت مسيح عليه السلام را بخوانيد: «1» «وَ أُحْيِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ» «2»
اجازه داده بودند كه به مرده واقعی دم بزند و او زنده شود. يعنی رفته به عالم بعد
______________________________ (1)- بحار الأنوار: 16/ 416، باب 12؛ «قَوْلُهُ «وَ أُحْيِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ » قَالَ الْكَلْبِيُّ كَانَ عِيسَی عليه السلام يُحْيِي الْأَمْوَاتَ بِيَا حَيُّ يَا قَيُّومُ وَ قِيلَ إِنَّهُ أَحْيَا أَرْبَعَةَ أَنْفُسٍ وَ هُمْ عَاذِرٌ وَ ابْنُ الْعَجُوزِ وَ ابْنَةُ الْعَاشِرِ وَ سَامُ بْنُ نُوحٍ قَالَ الرِّضَا عليه السلام لَقَدِ اجْتَمَعَتْ قُرَيْشٌ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله عليه و آله فَسَأَلُوهُ أَنْ يُحْيِيَ لَهُمْ مَوْتَاهُمْ فَوَجَّهَ مَعَهُمْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام فَقَالَ اذْهَبْ إِلَی الْجَبَّانَةِ فَنَادِ بِاسْمِ هَؤُلَاءِ الرَّهْطِ الَّذِينَ يَسْأَلُونَ عَنْهُمْ بِأَعْلَی صَوْتِكَ يَا فُلَانُ وَ يَا فُلَانُ وَ يَا فُلَانُ يَقُولُ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ قُومُوا بِإِذْنِ اللَّهِ فَقَامُوا يَنْفُضُونَ التُّرَابَ عَنْ رُءُوسِهِمْ.»
(2)- آل عمران (3): 49؛ «و مردگان را به اذن خدا زنده می كنم.»