فارسی
دوشنبه 18 تير 1403 - الاثنين 30 ذي الحجة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عرفان در سوره يوسف، ص: 81

عشقی كه اين ها در دنيا كردند، هيچ شاه و ثروتمندی نكرد. چه لذتی از عبادت، مناجات، هدايت و كمك به مردم می بردند؟ خدا می داند.

حضرت صلی الله عليه و آله فرمودند: وقتی خوابم برد، ديدم دو نفر آمدند و خيلی جدی به من گفتند: به دنبال ما حركت كن. من نيز در عالم رؤيا برخاستم و به دنبال آنها حركت كردم. مرا از مدينه تا سرزمين مقدّس با خود بردند.

اين روايت، سرزمين مقدس را معلوم نكرده است كه مكّه بوده يا بيت المقدس يا وادی سينا؟ فقط همين مقدار پيغمبر صلی الله عليه و آله می فرمايند: مرا تا وادی مقدس بردند و از آنجا نيز حركت دادند تا آن كه به مكانی رسيديم. ديدم مردی افتاده است و مرد ديگری بالای سر او است. سنگ سخت و سنگينی در دست اين مرد است. با تمام قدرت سنگ را روی سر شخص خوابيده می كوبد و اين سر و جمجمه را متلاشی می كند.

سنگ با آن شدتی كه به اين سر می خورد، می غلطد. دوباره به دنبال سنگ می رود، تا زمانی كه می رود سنگ را بردارد و برگردد، سر خرد شده اين مرد دوباره سر جای خود می آيد و دوباره آن مرد سنگ را به سر اين مرد می كوبد.

من گفتم: اين انسان خوابيده كيست؟ اين شخصی كه سنگ را به سر او می زند و جمجمه را خرد می كند كيست؟ همراهان من گفتند: شما فقط به دنبال ما بياييد.

من راه افتادم تا به شخصی رسيديم كه خوابيده بود، در حالی كه پشت او به زمين و روی بدن به سمت بالا بود. شخصی نيز بالای سرش بود كه چنگكی در دستش بود و چنان به چشم، لب و بينی او فرو می كرد كه چشم، لب و بينی به آن طرف سر برمی گشت. دوباره برمی گرداند و همين چنگك را از پشت فرو می كرد، دوباره چشم، بينی و دهان به آن طرف صورت برمی گشت.

به اين دو نفر گفتم: اين ها چه كسانی هستند؟ گفتند: باز به دنبال ما بياييد. راه افتاديم تا به تنوری رسيديم. ديدم صدای ناله وحشتناكی از اين تنور بيرون می آيد




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^