عرفان در سوره يوسف، ص: 402
ساقی و مطرب و می جمله مهيّاست ولی |
عيش بی يار مهيّا نشود يار كجاست |
|
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج |
فكر معقول بفرما گل بی خار كجاست «1» |
|
فرمودند: بيا بر سر قبر علامه لاهيجانی برويم. ايشان می گويد: با امام زمان عليه السلام آمديم، سر قبر رسيديم، قبر باز شد، علامه لاهيجانی بيرون آمد و سلام كرد و امام زمان عليه السلام جوابش را داد و احوالپرسی كرد. پرسيد: در برزخ خوب و راحت هستی؟
اهل بيت عليهم السلام نه تنها مشكل دنيای ما را حل می كنند، بلكه مشكل برزخ، قيامت و پرونده ما را نيز برطرف می كنند.
بعد وقتی حرف علامه لاهيجانی با امام زمان عليه السلام تمام شد، به من رو كرد و گفت:
وقتی به تهران رفتی، سلام مرا به حاج شيخ مرتضی برسان. بگو: چرا بر سر قبر من نمی آيی؟ من منتظرم. امام زمان عليه السلام فرمودند: علامه لاهيجانی! شيخ مرتضی پير شده، زانو درد گرفته و نمی تواند بيايد. من به جای او می آيم و به تو سر می زنم.
آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند |
فرزند و عيال و خانمان را چه كند |
|
ديوانه كنی هر دو جهانش بخشی |
ديوانه تو هر دو جهان را چه كند «2» |
|
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
______________________________ (1)- حافظ شيرازی.
(2)- مناجات خواجه عبداللّه انصاری.