عرفان در سوره يوسف، ص: 373
معامله خدا با بندگان
امام زين العابدين عليه السلام می فرمايد: تو كه دعای دشمن ترين دشمنانت را مستجاب كردی، اگر من كه دوست تو هستم، بگويم: به من عنايت كن، نه می گويی؟
دوبار در دعای كميل آمده است:
«ما هكذا الظنّ بك»
اصلًا چنين گمانی به تو نمی رود كه دردمند بيايد و درد خود را به تو بگويد، تو بگويی: دوا نداريم، برو.
خدا را همان گونه كه هست، معرفی كنيد تا دل كسی از خدا زده نشود. به بچه دوازده ساله نگو: اگر نماز نخوانی، در قيامت فرشته های وحشتناكی دور تو را می گيرند و بعد تو را به جهنم می برند، هم می زنند و هم می سوزانند.
نهايت شفقت خدا بر بندگان
كسانی را در اسلام داشتيم كه حتی يك ركعت نماز نخواندند، يك روزه هم نگرفتند، اما به بهشت رفتند.
شيخ طوسی نقل می كنند: پيامبر با چند نفر در بيابان های مدينه می رفتند، فرمودند: چه می بينيد؟ گفتند: هُرم گرما، كه به اين ريگ ها، سنگ ها و رمل ها می زند و هُرم ايجاد كرده است. چيز ديگری نمی بينيم.
فرمود: شتر سواری را می بينم كه شش شبانه روز است راه می آيد و از چادرنشينان بيابان است، می خواهد به مدينه بيايد تا مرا ببيند. سوار رسيد، پيغمبر صلی الله عليه و آله جلوی او را گرفت، فرمود: كجا می روی؟ عرض كرد: مدينه. فرمود: برای چه می روی؟ عرض كرد: شنيدم پيغمبری هست كه حرفهای خوبی می زند،