عرفان در سوره يوسف، ص: 74
خواب حضرت سيد الشهداء عليه السلام
«1»وجود مبارك حضرت سيدالشهداء عليه السلام خوابی دارند كه خيلی شنيدنی است.
اين خواب در روز بود. عصر تاسوعا خسته شده بودند، كنار خيمه نشستند، سر مبارك را روی زانو قرار دادند و خوابشان برد. دشمن اعلام حمله كرد. حضرت زينب كبری عليها السلام با دنيايی از وقار و ادب به خدمت حضرت سيدالشهداء عليه السلام آمد.
ديد ايشان خواب است.
به نظر مبارك ايشان آمد كه بيدار كردن برادر لازم است. حضرت عليه السلام را آرام صدا زدند: «يا اباعبدالله»! امام چشم مباركشان را باز كردند. قبل از اين كه خواهر اعلام كند كه دشمن در مقام حمله به ماست، فرمودند: خواهر! من اكنون در خواب دو مطلب را ديدم.
پرده اول از خواب حضرت سيدالشهداء عليه السلام
نخست: ديدم كه تمام درهای ملكوت به روی من باز است، جدّم پيغمبر صلی الله عليه و آله، پدرم اميرالمؤمنين عليه السلام، مادرم فاطمه زهرا عليها السلام، برادرم حضرت مجتبی عليه السلام و پشت سر اينان فرشتگان رحمت خدا، همگی به جانب من دست دراز كرده اند، پيغمبر صلی الله عليه و آله به من می فرمايد: حسين جان! زودتر به نزد ما بيا. در اين پرده خواب اين حقيقت را می خواهد بفرمايد:
______________________________ (1)- اللهوف: 90؛ «قَالَ الرَّاوِي: وَ جَلَسَ الْحُسَيْنُ عليه السلام فَرَقَدَ ثُمَّ اسْتَيْقَظَ فَقَالَ: يَا أُخْتَاهْ إِنِّي رَأَيْتُ السَّاعَةَ جَدِّي مُحَمَّداً صلی الله عليه و آله وَ أَبِي عَلِيّاً وَ أُمِّي فَاطِمَةَ وَ أَخِيَ الْحَسَنَ وَ هُمْ يَقُولُونَ يَا حُسَيْنُ عليه السلام إِنَّكَ رَائِحٌ إِلَيْنَا عَنْ قَرِيبٍ وَ فِي بَعْضِ الرِّوَايَاتِ غَداً. قَالَ الرَّاوِي: فَلَطَمَتْ زَيْنَبُ وَجْهَهَا وَ صَاحَتْ وَ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا الْحُسَيْنُ مَهْلًا لَاتُشْمِتِي الْقَوْمَ بِنَا.»