ايمان و آثار آن، ص: 11
سربلندی ابراهيم عليه السلام از امتحان بندگی
قامت ابراهيم عليه السلام از پيری خميده شده بود و محاسنش هم سفيد گشته بود؛ آفتاب حياتش بر لب بام مرگ در حال غروب كردن بود كه هاجر كنيز ساره را از او خريد به اميد اين كه شايد از او دارای فرزندی شود، و اين چنين شد كه ابراهيم از رحم پاك هاجر دارای چراغ روشنی به نام اسماعيل شد. «1»
اسماعيل كه جوانی چهارده ساله شد، ابراهيم كنار خانه كعبه، نه در حال بيداری كه جبرئيل عليه السلام به او بگويد و هاتف عالم اله به گوش او ندا بدهد، نه در ملاقات با فرشته، و نه در حال بيداری و شنيدن ندای آسمان، بلكه در نيمه شب و در حال خواب، به او گفتند، فردا كه آفتاب طلوع كرد، ما می خواهيم ببينيم كه توی پدر با دست خود داری سر فرزندت را كنار بارگاه قدس ما می بری؛ چون ابراهيم از اين راه به يقين و به حقيقت می رسيد. صبح كه ابراهيم عليه السلام بيدار شد، هيچ توقف و درنگی نكرد و پيرامون خوابش تأمّلی ننمود تا آن را با قواعد تطبيق بدهد و دريابد اين خواب راست است يا دروغ، بلكه همين كه بيدار شد، كنار رختخواب اسماعيل عليه السلام آمد و گفت: «2»: عزيز دلم! ديشب در خواب به من گفتند كه سرت را از بدنت جدا كنم، رأی و نظر تو درباره اين خواب من چيست؟ اسماعيل عليه السلام چهارده ساله گفت: «3»: پدرم! آنچه را به آن مأمور شده ای، انجام ده، اگر خدا بخواهد، تو مرا از شكيبايان خواهی يافت. حضرت ابراهيم عليه السلام فرزند چهارده ساله اش را به منی آورد، و برای بريدن سر اسماعيل، به حقيقت، خنجرش را كنار گلوی او گذاشت. اين معنای بندگی است؛ انبيا اين گونه عبد و بنده حق تعالی بودند.
______________________________ (1) 1. عنكبوت: 61: اگر از آنان [كه شرك می ورزند] بپرسی: چه كسی آسمان ها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را رام و مسخّر كرده؟ بی ترديد خواهند گفت: خدا. پس چگونه [از حق به باطل ] منحرف می شوند؟
(2) 2. محدث جزايری، النور المبين فی قصص الانبياء و المرسلين، ص 108.
(3) 3. صافات: 102: گفت: پسرم! همانا من در خواب می بينم كه تو را ذبح می كنم، پس با تأمل بنگر رأی تو چيست؟.
4. صافات: 102: گفت: پدرم آنچه به آن مأمور شده ای انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از شكيبايان خواهی يافت.