فارسی
چهارشنبه 23 آبان 1403 - الاربعاء 10 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ايمان و آثار آن، ص: 220

دانه های سياهی بر روی آن است، و بيش تر بر روی درخت گردو و از اين قبيل می نشينند. ما زمانی كه بچه بوديم، به جای شته به آن ها پينه دوز می گفتيم. مورچه ها شته ها را شكار می كنند. آن ها وقتی شته ها را شكار كردند، نيشی سم دار به اين شته ها می زنند، ولی اين نيش را به طرزی آگاهانه به اين شته ها می زنند كه اين شته ها، نه می ميرند و نه ديگر، آن قوای اوليّه را دارند. برای همين اين شته ها تسليم مورچه ها می شوند. آن ها زنده هستند، اما نه خيلی قوت دارند، و نه مرده اند. آن وقت مورچه ها چوپان دارند، و به چوپان های خود مأموريت می دهند كه دو هزار شته را به صحرا ببرند و بچرانند و شب هم آن ها را به لانه برگردانند. سه يا چهار ماه كه گذشت، اين شته ها گوشت پرواری پيدا می كنند. آن وقت، مورچه ها از گوشت اين شته ها استفاده می كنند؛ يعنی آن ها را در لانه می برند و به كنسرو گوشتی تبديل می كنند تا در اين هفت يا هشت ماهی كه آن ها را برای مصرف نگاه می دارند، خراب و فاسد نشوند.

در عصر متجدّد هم كه از نظر بهداشتی به انسان می رسند، برای اين است كه او خراب نشود و به انجام وظيف خود ادامه دهد. اين كه دنيا از نظر مواد غذايی، خيلی به سر و سينه می زند، و بر علی گرسنگی جنگ به راه می اندازد، ولی جنگش ظاهری است، به خاطر اين است كه نيروها از بين نروند. برای اين كه ديگر ماشين نيروهای انسانی را استخدام كرده و انسان ابزار ماشين شده است. انسان ديگر وابسته به خدا و به عالم بالا نيست؛ بلكه ابزار ماشين است؛ برای همين در دنيای اروپا و آمريكا ذرّه ای عاطفه پيدا نمی شود. آن ها اگر به مريض رسيدگی می كنند، فقط به اين علت است، نه به خاطر انسانيت.

نمونه ای از زندگی انسان در مغرب زمين

در كارخانه های مغرب زمين، كارگر روزی چهل دلار مزد می گيرد، و در همان حال، كارخانه دار ديگری پيشنهاد 45 دلار به او می دهد و او استعفای خود را كاردر كارخان قبلی می نويسد. فردا صبح كه او می خواهد به كارخانه جديد برود و هنوز به استخدام آن در نيامده است، در بين راه تصادف می كند و پايش معيوب می شود. او برای اين كه جراحی شود، احتياج به پول پيدا می كند، ولی او نمی تواند نزد كارخانه دار اولّی برود و بگويد مثلًا صد هزار تومان به من بده كه پيش تو سی سال كار كرده ام؛ عمر، چشم و گوش خود را برای شما گذاشته ام، و حالا كه تصادف كرده ام. برای اين كه او خواهد گفت: تا روزی كه شما برای من كار می كردی، وظيف من، رسيدگی به شما بود، امّا الان كه كارگر من نيستی، اگر معيوب هم بشوی،




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^