فارسی
سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 27 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ايمان و آثار آن، ص: 97

آوردن بهترين هديه برای يوسفعليه السلام

در تمام كشور مصر اعلام كردند، عزيز مصر از دنيا رفته و يوسف عليه السلام به جای او عزيز كشور شده است. يوسف عليه السلام عده ای رفيق بزرگوار داشت. آن ها همه با خود حساب كردند كه بلند شوند و هديه ای برای يوسف عليه السلام ببرند. هر دوستی آمد، شخصيت يوسف را پيش خودش حساب كرد و مناسب با قيافه و شخصيت حساب شده در ذهنش از او هديه ای تهيه كرد. ولی يوسف عليه السلام هر چه منتظر شد، ديد عزيزترين رفيقش هنوز به ديدنش نيامده است. او هر روز صبح در بارگاه نظر می كرد و از پيش خودش سؤال می نمود، چرا او هنوز به ديدن من نيامده؟ همه آمدند و رفتند تا اين كه روز آخر عزيزترين رفيقش آمد. ولی يوسف عليه السلام ديد دست رفيقش خالی است و هديه ای با خود ندارد و از اين كار او تعجّب كرد. او كه رو به روی يوسف عليه السلام روی تخت نشسته بود، به او گفت: ای عزيز پروردگار! هر چه در اين بازارهای مصر گشتم كه مطابق با شخصيت شما بتوانم هديه ای بياورم، چيزی كه در خور لياقتت باشد، پيدا نكردم. بعد در جيب خود دست برد و آينه ای در آورد و آن را مقابل يوسف عليه السلام نگاه داشت و گفت: عزيز من! چيزی كه لياقتت را داشته باشد، نداشتم كه برای تو بياورم، پس خودت را برای خودت هديه آوردم؛ چون اگر صد قسمت زيبايی در عالم وجود داشت، خدا نود و نه تای آن را در ساختن جمال يوسف عليه السلام به كار برد و يك دانه آن را در هم عالم پخش كرد كه از آن يك دانه هم يوسف بهره می برد. او به يوسف عليه السلام گفت: قربانت در آينه، خودت را نگاه كن، من جمال خودت را برای تو هديه آوردم. «1»

______________________________
(1) 19. مولانا در فيه ما فيه دارد:

يوسف مصری را دوستی از سفر رسيد. گفت از برای من چه ارمغان آوردی؟ گفت: چيست كه تو را نيست و بدان محتاجی؟ الا جهت آنكه از تو خوبتر هيچ نيست، آينه آورده ام تا هر لحظه روی خود را در وی مطالعه كنی. چيست كه حق تعالی را نيست و او را بدان احتياج است؟ پيش حق تعالی دل روشنی می بايد بردن تا در وی خود را ببيند: ان الله لاينظر الی صوركم و لا الی اعمالكم و انما ينظر الی قلوبكم.

در ديوان شمس غزل شمار 97 بامطلع: خيزيد عاشقان سوی آسمان رويم:

جان آينه كنيم به سودای يوسفی

پيش جمال يوسف با ارمغان رويم

در ترجيع بند شماره همين ديوان 4 با مطلع: ای دريغ كه شب آمد همه گشتيم جدا، مولانا چنين سروده:

هركی دل دارد آينه كند آن دل را

آينه هديه بدان يوسف كنعان آريد

صايب تبريزی در ديوان خود در غزل شماره 510 با مطلع ترا كسی كه به گلگشت بوستان آورد، چنين دارد:

نمی كشد ز ره آورد خويشتن خجلت

به يوسف آينه آن كس كه ارمغان آرد

منصور حلاج در ديوان منسبوب به خود در غزل شماره 69 با مطلع: دوستان جان مرا جانب جانان آريد، چنين سروده:

زنگ اغيار زدوديم ز آين دل

آينه تحفه بر يوسف كنعان آريد




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^