ايمان و آثار آن، ص: 116
را نديده بود، چون وصل به غذای روحی آن حضرت بود، شب عاشورا در سن سيزده سالگی به أبی عبدالله عليه السلام گفت: افتادن من در كام مرگ، از عسل برايم شيرين تر است. «1» هفتاد و دو نفر از عالی ترين فرزندان آدم عليه السلام در كربلا جمع بودند. اگر آنان در كربلا می ماندند، كشته می شدند؛ زن و بچه شان اسير می گشت؛ خيمه هايشان آتش می گرفت؛ به عمر پير و جوانشان تا بچه شش ماهه شان خاتمه داده می شد. عمر سعد پيغام داد، آقا! با شما كار خصوصی دارم. امام به ميدان آمد و او خطاب به حضرت گفت: تنها اگر شما دستت را جلوی اين مردم به سمت من دراز كنی، كافی است و لازم نيست كه دست من را هم فشار بدهی. فقط همين كه دست من به دست شما بخورد، من اين داستان را خاتمه می دهم و به ابن زياد نامه می نويسم كه شما بيعت كرده ايد و ديگر لازم نيست شما و اين هفتاد نفر در اين جا كشته شويد و زن و بچه هايتان اسير گردند. بعد هم شما می توانيد به مدينه برويد و راحت زندگی كنيد. حضرت به او پاسخ داد: دامن آن مادر و روح آن پدری كه ما را تربيت كرده، ابا دارد كه لحظه ای ما دست پاكمان را به آن دست های نجس شما دراز كنيم؛ بلكه ما می ايستيم و به نزد خدا می رويم، هر چند زن و فرزند ما هم اسير شوند؛ امّا ننگ دراز كردن دستمان به طرف تو و اربابانت را به نزد خدا نمی بريم و ذلت را نمی خواهيم.
امّا افسوس كه بيش تر غذاهای لذيذ ما برای شكم است، ولی كنار اين بدن، روح و عقلمان پيوسته گرسنگی می كشد. روح اگر پاك باشد و سير، خودش را با اين همه آلودگی قانع نمی كند. اگر روح و عقل ما مسلمانان غذای شايسته خود را گرفته بود، گرفتار اين همه فساد و بدبختی نمی شدند.
حالات يكی از اوليای خدا
مردی به نام حاج ميرزا حسين يزدی در سال هزار و سيصد و هفت قمری، در حدود نود سال پيش، در شيراز فوت كرده است. او از بزرگ ترين علما و دانشمندان شيعه
______________________________ (1) 18. شيخ الشريفی، كلمات الإمام الحسين عليه السلام، ص 401:
.... فقال له القاسم بن الحسن عليه السلام: وأنا فيمن يقتل؟ فأشفق عليه فقال له (يا بنی كيف الموت عندك). قال: يا عم أحلی من العسل.