ايمان و آثار آن، ص: 312
قبضی به ما بدهيد تا بعد بتوانيم آن را از شما پس بگيريم، می گفتند: «حرامٌ.» برای همين، ديگر مجبور بودم در هر كشور عربی كه به منبر می روم، همان جا برای خودم كتاب شيعی تهيه كنم. صاحب خانه به من گفت: چه كتابی می خواهی؟ من گفتم: من كتاب های مناسب با شغلم را می خواهم. او هم همان روز اول، كليدی در آورد و به من داد و گفت: از در خانه كه بيرون می روی، درب اول سمت راست كوچه را با اين كليد وا كن. به آن جا رفتم و ديدم سالن بزرگی است كه از كف تا سقف آن كتاب چيده شده است. آن جا هر كتابی را می خواستم، در دسترس بود. آن پنج روزی كه در قطر بودم، از آن كتاب ها ياداشت برداری كردم. آن كتابخانه كتاب های خيلی خوبی داشت؛ كتاب هايی را داشت كه من هم آن را نداشتم. البته، او شيعه عرب بود و می توانست هر كتابی را كه می خواست به قطر بياورد؛ چون با او كاری نداشتند و ساكش را در فرودگاه باز نمی كردند.
ماجرای عفت ورزيدن يك جوان در برابر پيشنهاد زنی زيبارو
در يكی از آن كتاب هايی كه در آن كتابخانه خواندم، داستان خيلی جالبی را نقل كرده بود. داستان چنين بود: خانم زيباچهره ای كه به جوانی دل بسته بود، به او پيشنهاد گناه می دهد. در پاسخ به اين پيشنهاد، اين جوان جواب خيلی زيبايی داد. او به اين خانم گفت: من جوان هستم و در اوج غريز جنسی قرار دارم، و تو هم زن جوان و زيبايی هستی، و فكر می كنی من بايد سريع به خواسته ات پاسخ مثبت بدهم و بی درنگ آن را قبول كنم. امّا با ارزيابی ای كه من دارم، اگر بدنم قطعه قطعه شود، من نمی توانم دعوتت را قبول كنم. آن زن گفت: مگر تو چه ارزيابی داری؟ آن جوان گفت: قرآن در آی صد و سی و سه سور آل عمران می گويد:
«1»
حالا اگر متری بياوريم و انداز طول و عرض قد و پنهای تو را بگيريم، بر ما محدود بودن آن ها معلوم خواهد شد. حالا من بيايم خود را برای چنين حجمی از زيبايی، خود را از آن بهشت با آن وسعت و پهنا محروم كنم و آن را از دست بدهم؛ چون خدا گفته، زنا شما را از بوی بهشت
______________________________ (1) 13. بشتابيد به سوی مغفرت خدا و بهشتی كه پهنای آن، پهنای تمام آسمان ها و زمين است.
