فارسی
چهارشنبه 23 آبان 1403 - الاربعاء 10 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ايمان و آثار آن، ص: 323

كه او همان روز لباسش را در آورده و به منطقه ای در ساری رفته و در همان محلّ خودش شغل كشاورزی را انتخاب كرده.

واعظ گفت: يك نامه برای او نوشتم و جريان خوابم را برای او تعريف كردم. آن وقت چون ماشين نبود و بايد با اسب و قاطر نامه ها را می بردند و جواب را می گرفتند و می آودند، رسيدن نامه و آمدن جواب نامه طول می كشيد. برای همين تا رسيدن جواب نام آن طلب سابق به من، يك ماهی طول كشيد. او در جواب نامه نوشته بود: هر چند دلم از دست اين استاد زخم خورده بود و هر وقت او را ياد می كردم، نفرت به من دست می داد، اما راضی نيستم اين پيرمرد بيچاره در برزخ دچار سختی بشود، و من از او راضی شدم و از خدا هم خواستم مشكل او را حل كند. واعظ گفت: رضايت را كه از آن طلب سابق گرفتم، يك شب جمعه استاد را در خواب ديدم. او من را خيلی دعا كرد و گفت: از وقتی از آن طلبه رضايت گرفتی، مرا آزاد كردند و من ديگر مشكلی ندارم؛ نمازها، روزه ها و درس دادن هايم را قبول كردند. تا وقتی كه من گرفتار بودم، می گفتند هيچ چيزی از پرونده ات را امضا نمی كنيم. اين يك ماجرا بود.

داستان دوم: ماجرای پارچه فروشی كه با خدا معامله كرد

اما ماجرای ديگر كه دربار خود آن صاحبخانه بود. من ديگر از آن صاحبخانه كه گفتم، خبر نداشتم. در واقع، درس داشتم و نتوانستم دوباره به آن روضه بروم، و هشت و نه سال بعد، يك روز غروب كه آمدم از مسير مسجد گوهرشاد، وارد حرم حضرت رضا عليه السلام بشوم ديدم جوانی حدود هفده و هجده ساله با محاسن كم مودّبانه به من سلام كرد و گفت: من را نمی شناسی؟ گفتم: نه. جوان گفت: من نوه آن صاحبخانه هستم. گفتم: بابابزرگ چطور است؟ گفت: او مرحوم شد. گفتم: از بابابزرگ به تو چه چيزی رسيد؟ جوان در كنار حرم امام رضا عليه السلام صادقانه به من گفت: بابابزرگ من، كاسبی بود كه مشتری خيلی داشت. او داشت راست می گفت. من خودم مغاز پدربزرگش را ديده بودم. آن مغاز پارچه فروشی از نانوايی هم شلوغ تر بود. آن جوان گفت: پدربزرگم نود و سه ساله بود كه فوت كرد. او هفتاد سال پارچه فروشی كرد و در اين مدت، پارچه قلابی به كسی نداد؛ او در فروش پارچه، يك سانت كم نگذاشت؛ او هميشه ده و يا بيست سانتی متر پارچ اضافه می گذاشت. او گفت كه بعد از مردن پدربزرگم، پدرم، عمويم وعمه هايم، فكر می كردند در اين مدت هفتاد سال،




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^