فارسی
چهارشنبه 23 آبان 1403 - الاربعاء 10 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ايمان و آثار آن، ص: 43

تزكی نفس جوان تازه داماد

باغی در مدينه بود كه به قدری درخت های خرمای اين باغ را منظم كاشته بودند كه اين باغ، معروف به باغ نمونه شده بود. اين باغ، آب زيادی هم داشت، و صاحبش هم جوان خوش قيافه ای بود كه يكی و دو هفته ای می شد كه عروسی كرده بود. مدينه گرم بود و او برای همين، همسرش را به باغ برده بود. او همسرش را در اتاقكی كه در آن باغ ساخته بود، سكنی داد و به همسرش گفت، چند روزی مسافر هستم؛ می روم و زود بر می گردم. وقتی هم برمی گردم، دوست دارم، ناهارم حاضر باشد. جوان با آرزو و با شوق بازگشت و دوباره به زندگی تازه اش رفت؛ آخر هنوز چند وقتی از ازدواجش بيش تر نگذشته بود، و همه قوايش متمركز در مسأله زناشويی بود. روزی كه آن جوان برگشت و وارد شهر شد، ديد مغازه ها تعطيل است و مدينه هم خلوت شده. او در همان حالی كه بر اسبش سوار بود و از گرما خيس عرق بود، بدون اين كه فرصتی پيدا كرده باشد تا بتواند كمی از خستگی مسافرت را از تن بيرون كند، پيگير مسأله خلوت بودن شهر شد و از يكی پرسيد، چرا مردم كار و كسب خود را تعطيل كرده اند و چرا مدينه خلوت شده است؟ آن شخص هم گفت، مردم شهر به دستور پيامبر اسلام صلّی الله عليه وآله و سلّم برای جنگ با روميان به سرزمين تبوك كه اكنون واقع در مرز عربستان هست، رفته اند. در آن زمان، بدترين جاده هم جاده مدينه به تبوك «1» بود. جوان به جلوی باغش آمد و درب را زد. همسرش آرايش كرده، تميز و با وضعيتی عالی آمد و درب را باز كرد. جوان در حالی كه دست زنش را در دستش گرفته بود، از اسب پياده شد. همسرش شتابان رفت و كاسه ای شربت خنك آورد و به او تعارف كرد. جوان نگاهی به اين شربت كرد كه ناگهان انديشه و اعتقاد صحيح، قرار او را تبديل به بی قراری كرد. سيل اشك از چشمانش سرازير شد و او بی آن كه از شربت خنك داخل كاسه چيزی نوشيده باشد، آن را به همسرش بازگرداند. گفت: خانم برو اسب من را زين كن. همسرش گفت: تو كه الان آمدی، كجا می خواهی بروی؟ گفت، وقتی شربت خنك را به من دادی كه بخورم، ياد حبيبم، پيغمبر صلّی الله عليه وآله و سلّم و مسلمانانی كه برای حيات قرآن و قانون خدا با او در بيابان های سوزان و راه دشوار تبوك داشتند سخت ترين شرايط را تحمّل می كردند، صبر را از من برد. من در چنين شرايطی نمی توانم به فكر خوشی، لذت و آسايش باشم و خودم را نسبت به همراهی با آنان

______________________________
(1) 6. معجم البلدان، ج 2، ص 15 ذيل كلمه «تبوكُ»:

بالفتح ثم الضم، و واو ساكنه، و كاف: موضع بين وادی القری و الشام.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^