ايمان و آثار آن، ص: 276
مجموع، پول زيادی می شد. بعد تاجر دفاتر مالی خودش را بررسی می كرد و می ديد كه خدا در فروش آن سال، استفاد خوبی را نصيب او كرده است، و اين سه نفر با هم نزديك پنج هزار تومان بدهكار بودند. پس زيرِ ورق هم آن ها می نوشت، پول رسيد. خدا بركت بدهد. سپس به دلال می گفت، اين صورت حساب ها را ببر و به اين سه نفر بده؛ برای اين كه اين ها توان مالی برای شان نمانده تا بتوانند بدهی خود را به من بدهند، پس به زور اين طلب را از آن ها نگير. من آن ها را بخشيدم و خدا سال ديگر آن را به من می دهد؛ چون خداوند در قرآن وعده داده كه ده برابر آن را می دهد: «1» آن ها ده برابر قرآن را باور داشتند؛ وعده های خدا را باور داشتند و با قرآن مجيد هم زندگی می كردند؛ اهل گذشت بودند. از آثارِ دينداری، رحم است؛ مروت است؛ انصاف است؛ محبت است؛ چشم پوشی است.
حكايت واعظ معروفی كه بدی را با خوبی دفع كرد
من كه بچه بودم، ايران، به خصوص تهران، اوضاع سياسی خاصی پيدا كرده بود. من آن زمان به مدرسه می رفتم و البته، بعد در كتاب ها دربار آن اوضاع سياسی به طور مفصّل مطالعه كردم. آن زمان در ايران دار و دسته های سياسی گوناگونی به راه افتاده بودند. در آن زمان، واعظ معروفی كه در منبر رفتن حرف اول را می زد؛ يعنی اين واعظ در پنجاه و پنج سال پيش، شلوغ ترين منبر را داشت. يك دار و دسته سياسی اصرار داشت كه اين واعظ در منبرهای پر جمعيت خود، از آن ها دفاع كند، و ايشان هم از آن ها دفاع نمی كرد؛ يعنی می ديد دفاع او جنب حق و دينی ندارد. در همين مسجد امام بازار، برای شنيدن منبر اين بزرگوار كه خدا او را رحمت كند، داشت جمعيت موج می زد كه يكی از طرفداران آن دار و دست مخالف كه خيلی قوی هيكل و لات منش بود، آمد و از يكی از سكوهای اين مسجد راست راست بالا رفت تا آن كه واعظ از منبر پايين آمد. جمعيت دور او حلقه زده بودند و داشتند او را بيرون می بردند تا او در خيابان سوار ماشين بشود و برود. اين جناب لات، بالای اين سكو، بر سر اين واعظ محترم، چند عربده كشيد و چند فحش آبدار هم به او داد. جريان تمام شد. بعد از مدتی كه آب از آسياب افتاد و رهبران آن جريان مخالف، مُردند و چراغ زندگی شان خاموش شد، و سران جريان اين طرف هم مُردند و نسل جديد بر سر كار آمد، و ديگر، هيچ خبری از آن جريان ها در مملكت
______________________________ (1) 7. انعام: 160.