ايمان و آثار آن، ص: 25
سلّم وارد جامعه شد، جامعه انسانی نه تنها در عربستان، بلكه در جهان، در خواب بود. گاهی انسان بدنش خسته می شود و می خوابد، و گاهی عقل می خوابد، و گاهی بالاتر، جان را خواب می برد. روزی كه روان را خواب ببرد، ظرف روان، از مجموع رذايل اخلاقی پر می شود. روح متكبّر، مغرور، رياكار، متظاهر، بی فضيلت، روح بدون غيرت، روح بدون عدالت و روح بدون شرف خواب است، اين روحِ خواب همه كارها را خراب می كند. «1»، چنين روحی نمی فهمد و با اين نفهمی خود می رود، مردم را گرفتار كارهايش می كند؛ زن و بچه را بی تربيت می كند؛ عصمت و عفت را متلاشی می كند؛ شرف خانوادگی را از بين می برد و خراب می كند؛ همين طور هم جلو می رود؛ چون نمی فهمد و خواب است. اين روح، خواب هست و پرتوی بيداری ندارد. عقل هم كه بخوابد، انسان مرتّب در ارزيابی های خود خطا می كند؛ مثلًا يك خطای مهم عقل در زمان ما، اين است كه به خودش استقلال داده است. بر اين اساس، انسان های غربی می گويند با بودن عقل، ما ديگر احتياجی به دين نداريم؛ خودمان فكر می كنيم و بر مبنای آن، زندگی خود را پيش می بريم. شما كه به دين احتياج نداريد و از عصر رنسانس «2»، از اوايل قرن هفدهم، از حريم نبوت قطع رابطه كرديد و جهان را وادار كرديد كه با مذهب و خدا قطع رابطه كند و اكنون سيصد سال است كه انسان های كره زمين را تشويق كرديد با حريم فرهنگ الهی قطع رابطه كند، حالا ما از شما می پرسيم، آيا اين سيصد سال فكر كردن برای پياده كردن يك زندگی سالم كافی نيست؟ پس چرا حالا هيچ چيزی سالم نيست؟ برای اين كه سيصد سال است كه در زمين از خدا بريديد، ولی هنوز شما داريد فكر می كنيد كه زندگی سالم چيست؟ يعنی هنوز برای شما مفهوم زندگی سالم روشن نشده است. شما كه همه چيزتان خراب شده و روز به روز هم كه دارد خراب تر می شود و به مشكلاتان دارد افزوده می گردد، پس اين عقل كذايی
______________________________ (1) 2. اعراف: 179.
(2) 3. عصر رنسانس عصری است كه دانشمندان غربی پيرو انحرافاتی كه داشتند، بشر را به سوی جدايی از دين و شريعت، و اعتماد به عقل ناقص خود كشاندند.